...این نیز بگذرد ...
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی در یک کنفرانس ...(آخر ایرانی بازی.)
نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت
3:8 عصر توسط M.S.T نظرات ( ) |
امشب دلم از آمدنت سرشار است / فانوس به دست کوچه دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر / این چشم بخوابد ، آن یکی بیدار است !
نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت
3:8 عصر توسط M.S.T نظرات ( ) |
اگر مهربانی یکی از درس هایمان بود بی شک تو شاگرد اول دنیا بودی ...
نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت
2:57 عصر توسط M.S.T نظرات ( ) |
دل تنگ تو امروز شدم تا فردا . فردا شد و باز هم تو گفتی فردا . و امروز دلم مانده و یک دنیا حرف .
هیج به نفع دل تو تا فردا ...
نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت
2:56 عصر توسط M.S.T نظرات ( ) |
کاش می شد در غروب آفتاب بی صدا با سایه ها کوچید و رفت
نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت
2:56 عصر توسط M.S.T نظرات ( ) |
بعضی موقع ها احساس می کنم دلم بیشتر به حال خودم می سوزه !
نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت
2:56 عصر توسط M.S.T نظرات ( ) |
زندگی کتابی زیبا و پرحادثه است.. هیچگاه بخاطر یک برگش کل کتاب را پاره نکن.
نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت
2:56 عصر توسط M.S.T نظرات ( ) |
چقدر شانه هایت را کم دارم...هیچ شانه ای باندازه تو، تحمل امتداد گریه هایم را ندارد
نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت
2:34 عصر توسط M.S.T نظرات ( ) |
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
...
زیر باران باید رفت
فکررا، خاطره را زیر باران باید برد
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست
نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت
2:34 عصر توسط M.S.T نظرات ( ) |
گفتار در چگونگی عشق
یکی میل است با هر ذره رقاص
کشان هر ذره را تا مقصد خاص
رساند گلشنی را تا به گلشن
دواند گلخنی را تا به گلخن
اگر پویی ز اسفل تا به عالی
نبینی ذرهای زین میل خالی
ز آتش تا به باد از آب تا خاک
ز زیر ماه تا بالای افلاک
همین میل است اگر دانی ، همین میل
جنیبت در جنیبت ، خیل در خیل
سر این رشتههای پیچ در پیچ
همین میل است و باقی هیچ بر هیچ
از این میل است هر جنبش که بینی
به جسم آسمانی یا زمینی
همین میل است کهن را درآموخت
که خود را برد و بر آهن ربا دوخت
همین میل آمد و با کاه پیوست
که محکم کار را بر کهرباست
به هر طبعی نهاده آرزویی
تک و پو داده هر یک را به سویی
برون آورده مجنون را مشوش
به لیلی داده زنجیرش که میکش
ز شیرین کوهکن را داده شیون
فکنده بیستون پیشش که میکن
ز تاب شمع گشته آتش افروز
زده پروانه را آتش که میسوز
ز گل بر بسته بلبل را پر و بال
شکسته خار در جانش که مینال
غرض کاین میل چون گردد قوی پی
شود عشق و درآید در رگ و پی
وحشی بافقی
نوشته شده در سه شنبه 89/7/27ساعت
2:34 عصر توسط M.S.T نظرات ( ) |
Design By : Pichak |